کد مطلب:235298 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219
کرامت 18
شهید آیة الله دستغیب در كتاب داستانهای شگفت انگیز [1] خود می نویسد:
مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی نقل كرد كه وقتی آن بزرگوار به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نموده و به مشهد مشرف شدند.
چون هجده روز از مدت توقف، در آن مكان شریف گذشت، شب، آن حضرت در عالم واقعه به ایشان امر فرمودند كه فردا باید به اصفهان برگردی؛ عرض می كند: مولای من! قصد توقف چهل روزه در جوار حضرت علیه السلام كرده ام و هنوز هجده روز بیشتر نگذشته است.
امام علیه السلام فرمود: چون خواهرت از دوری مادرش دلتنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته برای خاطر او باید برگردی. آیا نمی دانی كه من زوارم را دوست می دارم؟
چون مرحوم حاجی بیدار می شود، از خواهرش می پرسد كه از حضرت رضا علیه السلام روز گذشته چه خواستی؟ گفت: چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم، به آن حضرت شكایت كرده، درخواست مراجعت نمودم.
[ صفحه 160]
گفت: خواهرم! غمگین مباش؛ حضرت رضا علیه السلام به من دستور دادند كه فردا به اصفهان برگردیم. ناراحت نباش.
مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی نقل كرد كه وقتی آن بزرگوار به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نموده و به مشهد مشرف شدند.
چون هجده روز از مدت توقف، در آن مكان شریف گذشت، شب، آن حضرت در عالم واقعه به ایشان امر فرمودند كه فردا باید به اصفهان برگردی؛ عرض می كند: مولای من! قصد توقف چهل روزه در جوار حضرت علیه السلام كرده ام و هنوز هجده روز بیشتر نگذشته است.
امام علیه السلام فرمود: چون خواهرت از دوری مادرش دلتنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته برای خاطر او باید برگردی. آیا نمی دانی كه من زوارم را دوست می دارم؟
چون مرحوم حاجی بیدار می شود، از خواهرش می پرسد كه از حضرت رضا علیه السلام روز گذشته چه خواستی؟ گفت: چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم، به آن حضرت شكایت كرده، درخواست مراجعت نمودم.
[ صفحه 160]
گفت: خواهرم! غمگین مباش؛ حضرت رضا علیه السلام به من دستور دادند كه فردا به اصفهان برگردیم. ناراحت نباش.
[1] ص 101.